منبع: babywisemom
#کودکخبر، کابل: چطور به کودک خود بیاموزیم که آگاهانه تصمیم بگیرد و نتیجه تصمیمهای خود را بپذیرد؟
تعیین حد و مرزها به آزای عمل میدهد. وقتی که ما از تصمیم خود، حد و مرز و نتیجهی آن آگاه باشیم، پس میتوانیم با خیال راحت تصمیم خود را بگیریم. ما میدانیم که اگر پای خود را از آن محدوده خارج کنیم چه عواقبی دارد و اگر در محدودهی حفظ شده بمانیم نتیجه چیست. ما حق داریم آن طور که دلمان میخواهد زندگی کنیم و بستگی به خود ما دارد.
کودکان ما نیز روزی کلان میشوند. آنها هر روز بزرگ و بزرگتر می شوند. وقت یاد دادن و آشنایی آنها با حد و مرزها همین حالا است نه دیرتر. در حال حاضر که مشکلات کمتری پیش رویشان است شروع کنید به آنها مهارتهای تصمیمگیری آگانه را آموزش دهید. بیشتر تصمیمگیریهایی که آنها در دورهی کودکی خودشان میگیرند تصمیمهای خیلی بزرگ و مهمی نیستند و اگر غلط باشند آنها را در دردسر نمیاندازند. حداقل از دیدگاه یک کودک این گونه است
ما راجع به تاثیر نمرات بر روی پذیرش دانشگاهها یا انجام کار بدی که به عنوان سابقه محسوب میشود صحبت نمیکنیم. البته منظور ما این نیست چیزی که شما در این دوران به آنها یاد میدهید مهارتها و تصمیمهای مهمی نیستند یا این که کودکتان اصلاً نمیتواند حتی تصمیمی بگیرد که دردسرساز باشد.
در واقع به این معنی است که یاد دادن حد و مرزها به آنها، مهارت تصمیمگیری درست و عواقب آن را به آنان یاد میدهد و آنها را برای تصمیمهای بزرگتر در آینده، آماده میکند. به طوری که اگر در آینده با این تصمیمگیریها برخورد کردند بتوانند به راحتی با آن دستوپنجه نرم کنند. او حتی یاد میگیرد هر تصمیمی نتیجهای دارد که باید آن را بپذیرد و به فکرش باشد.
طبق گفته کتاب «کودکان هوشمند» حد و مرز های کودکان دو نوع است: محدودیت های فیزیکی و محدودیت ها فکری. محدودیت های فیزیکی برای کودکان خیلی مهم است. کودک شما در این سن به خاطر کمبود اطلاعات و تجربه اش نمی تواند به راحتی درست و غلط را از هم تشخیص دهد.
این محدودیتها برای امنیت و سلامتی خودش است. محدودیتهای فکری در رابطه با یادگیری آنها است. کودک شما هم یک شخص محسوب میشود، ذهنش در حال رشد شما هم برای خودش محدودیتهایی ایجاد میکند و راه و روش مخصوص به خودش را دارد.
مرزها را مشخص کنید. بهترین راه نشان دادن عواقب تصمیمهایشان و محدودیتها این است که ابتدا این مرزها را برای خودتان مشخص کنید. به طور مثال چیزهایی که کودکتان نباید به آن دست بزند و یا جاهایی است که کودکتان نباید به آن جا برود یا این که باید بعضی اوقات دستهایش را بشوید.
محدودیتهای فکری نیز برای آنها مشخص کنید. این محدودیتها کارهایی است که کودکتان هنوز آمادگی انجام آن را ندارد. اما لازم است که قدمهای اولیه انجام این کار را یاد بگیرد تا بعدها بتواند این کار را به راحتی انجام دهد. میتوانید زمان تلویزیون نگاه کردن او را کم کنید تا به انجام کار دیگری بپردازد.
انگیزهها و کنجکاوی آنها را طوری هدایت کنید که به دنبال آن برود و یاد بگیرد نه اینکه فقط به آن فکر کند. آموزش شما باید با برنامه و کنترل شده باشد و برای آنها راهنمایی لازم را فراهم کند. آزادیهای آنها را مطابق ظرفیت خودشان قرار دهید.
چطور مهارتهای تصممیمگیری را به کودک آموزش بدهیم
حالت اول: سه تخته کاغذ داریم، هرکدام یک تصویر مختلف دارند. از کودکتان بخواهید که یکی از آنها را انتخاب کند و بردارد. به او بگویید : «این کار را باید انجام بدهید. بعد نتیجهی انتخابتان را میگوییم.»
اکثر ما بدون این که بدانیم این کار را ناخواسته انجام میدهیم. مشکل این کار این است که ما تمامی مسوولیت انتخاب را به عهدهی کودک قرار میدهیم بدون آن که اول قواعد را برای آنها توضیح دهیم. در این مورد آنها شاید حتی چیزی ندانند و برای چه انتخاب میکنند.
به طور مثال، شاید از او بخواهید برای امروز پیراهنی که میخواهد بپوشد را انتخاب کند. کودک در طول روز فعالیتهای زیادی انجام میدهد پس باید لباسی بپوشد که راحت و خراب نشدنی باشد، اما خوب کودک شما ممکن است این را نداند.
او به احتمال زیاد یک بولیز سرخ رنگ با عکس موتری از چهرههای کارتنی روی آن را انتخاب میکند که بپوشد. شما مدام نگران این هستید که لباسشان را کثیف کنند. در آخر هم از دست انتخابهای او خسته میشوید و با او دعوا میکنید.
ممکن است عصبانی نشوید و با او کاری نداشته باشید اما به او بگویید که امروز حداقل نمی واند بولیز قشنگ سرخرنگش را بپوشد بلکه باید بلوز سفید بازیاش را بپوشد که حتماً ناراحت میشود. بعد شما او را بهخاطر گوش ندادن به حرفهایتان و ناراحت شدن جنجال میکنید.
در واقع، این کار عادلانه نیست. کودک شما در طول روز با خوشحالی در مورد لباسی که میخواهد بپوشد فکر و انتخاب میکند. به انتخاب خودش و مسوولیتپذیری خودش افتخار میکند و ذوق میکند که قرار است بولیز قشنگش را امروز بپوشد. شما از انتخاب او خوشتان نمیآید و با او جنجال میکنید اما این کار باعث میشود که او ناامید شود و این موضوع خودش عواقب منفیتری برای او به دنبال دارد.
یا ممکن است به او بگویید که میتواند قبل از رفتن به بستر خواب فیلم یا برنامهای تماشا کند. همین که فیلم دیدنش تمام شد و وقت خواب رسید، به او بگویید دیگر وقت برای داستان گفتن نیست چون که او فیلم دیدن را انتخاب کرده است.
او ناامید میشود چون داستان خواندن قبل از خواب شما را خیلی دوست دارد. مشکل این مورد این است که شما به او از قبل نگفتهاید که اگر او فیلم دیدن را انتخاب کند دیگر خبری از داستان گفتن قبل از خواب نیست.
بعضی اوقات ممکن است فکر کنید این راه حل را زیادی سخت گرفتهاید. یکی از مراجعه کنندگان تعریف میکند: «وقتی که پسرم کوچک بود ما با هم به مهمانی یکی از دوستان خود رفتیم که به تازگی کودکی را به فرزند خواندگی گرفته بودند. من فکر میکردم که پسر سهونیم سالهام میداند که چطوری باید رفتار کند. این زوج با ما بسیار صمیمی هستند. آنها عاشق کودکان هستند و چون خودشان بچهدار نمیشدند کودکی را به فرزند خواندگی گرفتند. پسر من هم آنها را خیلی دوست دارد. حسابی خوشحال بود که قرار است پیش آنها برود و دوباره همان قدر توجه و علاقه از آنها دریافت کند. در واقع همیشه از ذوق روی پای خودش بند نبود. من خیلی ناامید شدم بابت این موضوع. یک کودک جدید به جمع آنها اضافه شده بود و من از پسرم انتظار داشتم بدون این که به او حق انتخاب بدهم او حتماً گزینههای انتخابش را ببیند و درستترین را انتخاب کند حتی اگر من هم نباشم.
چند روز بعد ما بازهم برای شام آن جا دعوت شدیم. قبل از این که حرکت کنیم با پسرم صحبت کردم و به او یادآوری کردم که چطوری رفتار کند. به او گفتم که حالا یک کودک تازه به آنها اضافه شده است که ماهم باید با او خوب رفتار کنیم. این که نباید این طرف و آن طرف بدود و آرام صحبت کند. من حتی چند تا اسباببازی برای او با خودم آوردم که سرش را گرم کند.
آن شب خیلی خوش گذشت. در واقع حتی پسرم بعد از ۱۵ دقیقه شروع به حرف زدن کرد چون نمیخواست وسط حرف آن کودک بپرد. چون از تصمیمی که گرفته بود مطمین بود و حواسش بود. حتی نتیجهی تصمیم خودش را هم میدانست. اصلاً هم لازم نبود که عواقب انتخابهایش را تهدید کنم بلکه فقط برای او به سادگی توضیح دادم که در این موقعیتها چگونه باید رفتار کرد.»
حالت دوم: سه ورق کاغذ که هر سه تصویرشان یکی است. این موقعیت برای زمانی که کودکتان کوچک است و به او مهارت تصمیمگیری، انتخاب کردن و سر و کار داشتن با آن را یاد میدهید، خیلی کاربردی است.
بهترین راه یاد دادن عواقب انتخابشان این است که اول بگذارید انتخابی داشته باشد. البته به یاد داشته باشید که حتماً موقعیتهایی را برایشان قرار دهید که حتماً قادر به انجام آن باشد. البته از دیدگاه شما این تصمیمهای اولیه عواقب زیادی هم ندارد.
بگذارید برگردیم به همان انتخاب بولیز که میخواهند بپوشند. یک بولیزی که خودتان دوست دارید کودکتان آن را بپوشد را انتخاب کنید و بعد به او بگویید خودش انتخاب کند که کدام را دوست دارد بپوشد. مسوولیت و نتیجهی انتخابش در آن روز به عهدهی خودش است و اگر یک ساعت بعد نظرش عوض شد نگذارید لباسش را عوض کند.
بیشتر بخوانید:
آموزش همزمان شادن بودن و مهارتهای زندگی به کودکان با ۱۱ راهکار
هفت نکته علمی در باره تربیت و پرورش کودکان موفق
هفت چیزی که مانع رشد قوای ذهنی کودک میشود
راههای موثر تربیت کودکان مودب
همین که کودک بزرگتر میشود، اگر متوجه شدید از پس انجام کاری بر میآید، به او آزادی عمل بیشتری بدهید. به طور مثال به او سه تا حق انتخاب بدهید در عوض یکی. یک روزی میرسد که دیگر میداند کدام لباس را باید انتخاب کند. به مرور زمان هم میداند که چطوری لباس بپوشد.
گاهی اوقات برای یک کودک سه ساله، خود لباسی که باید بپوشد را انتخاب میکنید. معمولاً برای گرفتن عکس خانوادگی یا موقعیتها و رفتن به جاهای خاص. بقیه موارد را به عهدهی خودش بگذارید.
او کمکم کلان میشود و همه چیز را یاد میگیرد. به مرور زمان آنها یاد میگیرند که باید روی پای خودشان بایستند و چگونه تصمیم بگیرند.
اگر شما نتوانید به خوبی آزادی عمل کودکتان را برای انجام کاری برای او مشخص کنید در این مورد به مشکل برخورد میکنید. کم کردن آزادی عمل کودکان باعث نا امیدی آنها میشود.
خلاصه این که قرار دادن چند حق انتخاب برای کودکان بسیار مهم است، به این شرط که آزادی عمل آنها را بیشتر کنید در غیر این صورت کودکتان انگیزهی خودش را از دست میدهد. با دادن آزادی بیشتر به آنها، نحوهی انتخاب کردن و سر و کله زدن با آن را برایشان یاد میدهید.
حالت سوم: سه ورق کاغذ با شکلهای مختلف را روبه روی او قرار دهید اما با این تفاوت که نتیجهی انتخاب هر کدام را هم توضیح دهید. یکی از آنها نتیجهی منفی، دیگری مثبت و آخرین آن نتیجهی خاصی ندارد. اما این را نمیگویید که کدام نتیجه مربوط به کدام تصویر و انتخاب است.
برای این موقعیت ممکن است والدین به کودکشان بگویند که آنها میتوانند هرچیز که میخواهد در یخچال، کابینت الماری یا روی میز میبینند را بخورند. بعد او به طور مثال یک شیرینی از یخچال بر میدارد و میخورد و پدر و مادرش با جنجال میکنند. شاید اگر به او میگفتند که شیرینی جزء مواردی است که نباید بخورد او این تصمیم را نمیگرفت.
والدین بیشتر دوست دارند که کودکان سراغ میوهجات بروند چون برایشان مفید است. کودک هم اصلاً نمیداند که هر انتخاب چه نتیجهای دارد.
این کار عادلانه نیست اما اکثر اوقات پیش میآید که والدین بدون آن که متوجه شوند این کار را انجام میدهند. ممکن است به کودکتان یک پیشنهاد برای یک بازی بدهید و بعد او از تصمیم خودش خیلی ناامید و پشیمان شود. یا به او بگویید که انتخاب کند قبل از خواب کتاب بخواند و بقیه انتخابها را به دلایل مختلفی قبول نکنید و نگذارید که انجام دهند.
این موقعیتها باعث میشود کودکان گیج شوند. اگر برای انجام کاری قوانین و مقررات خاص خودتان را دارید اول برای کودکتان آن را به صورت واضح توضیح دهید.
حالت چهار: سه موقعیت برای انتخاب قرار میدهید و میگویید که اگر اولی را انجام دهی یک شیرینی جایزه میگیری و اگر دومی را انتخاب کنی شیرینی را از دست میدهی و سومی هم اتفاق خاصی نمیاُفتد.
این موقعیتها به کودکان حق انتخاب میدهد و به آنها بگویید که هر انتخاب چه نتیجهای در انتظار دارد. این موقعیت بهترین و مناسبترین گزینه برای هر دوی شما است. این کار باعث میشود کودکتان درست تصمیم گرفتن و دست و پنجه نرم کردن با عواقب آن را یاد بگیرد. به آنها امکان این را میدهد که با آگاهی تمام گزینه دلخواهشان را انتخاب کنند، چه خوب چه بد.
این موقعیت تمامی نتیجهی تصمیمگیری را به آنها یاد میدهد. به آنها یاد میدهد که این عواقب و نتیجهها در زندگی واقعی هم هستند و تاثیرگذارند و این مهارت را در آنها تقویت میکند.
حتماً قبل از انتخاب و تصمیمگیری کودکتان تمامی گزینههای انتخابی و عواقب هرکدام را برایشان توضیح دهید و مشخص کنید تا مهارت آنها در این زمینه پیشرفت کند.
نتیجه گیری
حد و مرزها بسیار مهم هستند. البته میدانیم که اکثر والدین دوست ندارند که محدودیتهای زیادی برای کودکان قرار دهند. آنها اکثرا نگران کارهای خلاقانه کودکان هستند. آنها به آیندهی کودک و قوانینی که باید در آینده پیروی کنند فکر میکنند و دوست ندارند که کودکشان از حالا قوانین و کار کردن با آن را تجربه کنند. بگذارید کودکان کودکی کنند. اما نبود این حد و مرزها برای آنها نتیجهی بدتری دارد.
کودک بدون محدودیتهای فیزیکی ممکن است به خودش آسیب برساند. بدون محدودیتهای فکری او نمیتواند به خوبی و به درستی به رشد ذهنی خودش برسد. بدون این محدودیت او به عنوان یک شخص بزرگ نمیشود. راجع به عواقبها چیزی یاد نمیگیرد. و آنها فکر میکنند که دنیا هیچ وقت باب میل آنها نبوده و فقط والدین او هستند که به انتخاب کودک عکسالعمل مثبت نشان میدهند. سعی کنید تا جایی که میتوانید کودکتان را با محدودیتها بزرگ کنید و آموزش دهید.