هر جا که در شهر کابل بروید، کودکان را مشغول کار میبینید. آنها در اطراف موترها، اسپند میگردانند و در میان زباله دانیها میگرددند.
ساحل، کودکی که حدود ۱۰ سال سن دارد، برای امرار معاش خانودهاش کفشهای عابران را رنگ و پالش میکند.
در زمان دولت سابق نیز که میلیاردها دالر به افغانستان سرازیر میشد، شمار زیادی از کودکان مجبور بودند برای تامین مخارج خانوادههای خود در جادهها کار کنند.
حالا که افغانستان گرفتار یک فروپاشی اقتصادی است، شمار کودکان کارگر خیابانی نیز روبه افزایش است.
به گزارش بیبیسی، یکی از این کودکان که سرماخورده است و پیهم سرفه میکند، میگوید حالا وضعیت گرسنگی بدتر شده است.
پرویز ۱۳ ساله و پسران کاکایش از هشت صبح، آماده کار میشوند. آنها میگویند در ماههای اخیر به جمع کودکان کارگر پیوستهاند.
او میگوید که در گذشته روزانه بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ افغانی کار میکردند، اما این روزها نمیتوانند بیش از ۵۰ تا صد افغانی درآمد داشته باشند.
پرویز میگوید از وقتی پدرش بیکار شده مجبور است کار کند. قیمت مواد اولیه غذایی بالا رفته است، «یک بوجی (۵۰ کیلویی) آرد به سه هزار افغانی و از روغن و سایر مواد اولیه نیز همینگونه است.»
پدر پرویز، روز خود را در کنار جاده در انتظار کار به عنوان کارگر روزمرد میگذراند. در گذشته او به اندازهای درآمد داشت که بتواند زندگی خود را به نحویی پیش ببرد، اما او میگوید حالا وضیت تغییر کرده و روزهایی است که ۱۰ افغانی هم بدست نمیآورد.
او از اینکه فرزندش کار میکند، حس خوبی ندارد، اما میگوید وضعیت خراب است و چارهای ندارند جز اینکه کودکانش را برای کارکردن به بیرون از خانه بفرستد.
پرویز و پسران کاکایش در جادهها میگردند و از بیم آنکه پسرهای دیگر اذیتشان نکنند، ازهم جدا نمیشوند. کارشان اما رونق ندارد.
پرویز میگوید وقتی نمیتواند پول چند دانه نان پیدا کند اندوهگین میشود. او میگوید «گاهی از صبح تا شام در جادهها میگرددم ولی دست خالی به بدون هیچ دستمزدی به خانه برمیگرددم.»
پرویز و پسران کاکایش وقتی کار نیست در یک میدان خالی، با هم بازی میکنند. آنها اما هنوز رویاهای بزرگی برای آینده دارند.
از آنها پرسیدم که وقتی بزرگ شوند، میخواهند چه کاری کنند؟
پرویز و پسران کاکایش هر کدام پاسخ میدهند که میخواهند داکتر و انجنیر شوند.
از آنها پرسیدم که پس از فصل سرما که مکتبها دوباره آغاز میشود، آیا میخواهند سر صنف برگردند؟
پرویز میگوید اگر پدرهای ما کاری پیدا کنند برمیگردیم اما اگر برای آنها کاری پیدا نشود، مشکل خواهد بود.
پرویز و کودکان همراهش از کنار کباب فروشیهای شهر، ویترینهای کوچه گل فروشی کابل، و همچنین صفهای طولانی کارمندان دولتی در بیرون بانکها عبور میکنند که منتظر پرداخت حقوق خود هستند.
پس از تسلط طالبان بر افغانستان کمکهای بینالمللی به این کشور قطع شد. حالا که ذخایر ارزی افغانستان مسدود است و تحریمها بر طالبان وضع شده، اقتصاد افغانستان در حال سقوط است.
از کودکان پرسیدم که آیا امروز نان چاشت ناهار خوردهاند؟
آنها پاسخ میدهند که امروز کار نکردهاند و پولی ندارند.
از کودکان پرسیدم خوب حالا که گرسنه هستید چه میکنید؟
پرویز میگوید منتظر میمانیم تا کاری گیرما بیاید و بعد چند قرص نان بگیریم و با خود ببریم به خانه.
سرانجام آنها یک قرص نان خشک میخرند تا میان خود تقسیم کنند. اندکی بعد مشتری نیز پیدا میکنند.
مشتری آنها اما دکانداریست که میگوید کفشهایش را صبح رنگ زده است اما به خاطری که به کودکان کمک کرده باشد کفشهایش را میدهد تا آنها جلا بندازند.
این دکاندار میگوید از صبح تا شام حدود صد تا ۱۵۰ نفر به دکاناش مراجعه میکنند و کمک میخواهند. به قول این دکاندار نصف این افراد گدایی میکنند و نیم دیگر آنها کودکان خیابانی هستند که تقاضای رنگ زدن کفشها را میکنند.
پولی که پرویز امروز به دست میآورد به خانواده او کمک میکند، اما قیمت مواد غذایی در افغانستان در حال افزایش است.
پرویز میگوید پول اجاره صاحب خانهشان نیز عقب افتاده است.