نویسنده: Tim Elmore
منبع: psychology today
#کودکخبر، کابل: زمانی که براندون به من گفت که میخواهد یک کانال یوتیوب برای کمک به اشتراکگذاری دیدگاه کسانی که باهم همفکر و همنظر هستند راهاندازی کند، از او پرسیدم که چه چیزی مانع اجرای این کارت میشود؟
او در پاسخ به این پرسش اعتراف کرد که «اعتماد بهنفس کمی دارد.»
چند دقیقه بعد، براندون و چهار رفیقاش به روانشناس مراجعه کردند تا درباره دلایل این که چرا کودکان و نوجوانان ممکن است در انجام کارهایی که دوست دارند در زندگیشان انجام دهند، کمبود اعتماد به نفس داشته باشند، صحبت کنند.
به هرحال، این یک واقعیت است. بسیاری از نوجوانان از قدرت از دست دادن رنج میبرند.
زمانی که نهادی بنام رهبران در حال رشد در سه کشور مختلف، شامل هند، سنگاپور و مکزیک نظرسنجی کرد، متوجه شدیم دلیل اصلی اینکه بسیاری از کودکان و نوجوانان فکر میکنند نمیتوانند کاری را درست رهبری کنند، این است که آنان فکر میکنند که «اعتماد بهنفس ندارند.» بسیاری از کودکان از FOMU یا ترس از خراب شدن رنج میبرند.
امروز بسیاری از والدین تلاش میکنند تا کمکم به فرزندشان اعتماد به نفس را بفهمانند. فرزندانشان را تحسین میکنند، برای شرکت کردن در تیمهای فوتبال به آنها نشان افتخار میدهند، با آموزگارانشان در باره برخی از مسایل خاص درسی صحبت میکنند و به آنها میگویند که بسیار باهوش هستند.
در واقع مصمم هستیم تا با بالا بردن اعتماد به نفسشان، عزت نفسشان را افزایش دهیم. اما پس چرا به درستی نتیجه نمیدهد؟
دو نوع اعتماد به نفس
بوید ورتی نویسنده کتاب کلیسای جامع وحش، میگوید که انواع مختلفی اعتماد به نفس وجود دارد که آن را به طور واضح در دانشآموزان هم میبینیم.
بوید ورتی داستان زندگی خودش را قصه میکند. او میگوید در آفریقا توسط خانوادهیی بزرگ شده که محلی را برای نگه داشتن حیوانات وحشی درست کرده بودند. خانوادهاش همیشه به فرزندانشان اهمیت میدادند اما مراقبشان نبودند. اوآزادی کمی که داشت باعث شده بود مهارت تصمیمگیری در او و برادر و خواهرانش، به خوبی پرورش یابد. به همین خاطر او اظهار داشته است که دو نوع اعتماد به نفس وجود دارد:
- نوع اول آن از تجربه منفی در گذشته، شکست خوردن و اغلب تجربه حادثهای منفی برای کودک به وجود میآید.
- نوع دوم که با قرار گرفتن در موقعیتهایی که همیشه اشتباه است و کودکانی که یاد میگیرند زیرک باشند و مشکلات را حل کنند، به وجود میآید.
بوید ورتی مینویسد: «البته که والدین ما هیچ وقت نمیخواستند ما را در خطر قرار دهند، از ما در برابر هرچیزی دفاع میکردند و قبل از آن که اجازه دهند صدمهای به ما برسد، خودشان را فدا میکردند. اما آنها ما را آزاد گذاشته بودند و دایماُ از ما محافظت نمیکردند.»
ایجاد اعتماد به نفس کاذب
هدف هر مادر و پدر، معلم و سرپرست کودک این است که وقتی کودک یا نوجوانی تحت مراقبت و آموزش آنها است، اعتماد به نفس هم پیدا کند. اما به نظر میرسد که شکست خوردهایم! زیرا ما ناخواسته تلاش به ایجاد نوعی اعتماد به نفس اشتباه کردهایم.
- اعتماد به نفس کاذب در واقع از نکردن هیچ تلاشی و فقط دیدن افرادی که این کار را میکنند به وجود میآید.
- اعتماد به نفس کاذب از شنیدن این که «تو فوق العاده هستی» بدون آن که واقعاً کار فوق العادهای انجام داده باشد، ناشی میشود.
ما احساس میکنیم که جلوگیری از حوادث بد، اعتماد به نفس را زیاد میکند. اما این کار ممکن است فقط نتیجه برعکس داشته باشد. زمانی که ما دانشآموزان را از عواقب فراموش کردن رضایت نامه والدین، لباس ورزشی یا دیگر مسوولیتها نجات میدهیم، یکی از این دو اتفاق میافتد:
- آنها مفهومی اشتباه از اعتماد به نفس را یاد میگیرند. یعنی زمانی که به دنیای واقعی وارد میشوند، جایی که استاد و کارفرماهایشان نجاتشان نمیدهند، فقط ضربه میخورند.
- کمکم احساس میکنند که واقعاً چیزی ندارند، زیرا مهارتهایشان را امتحان نمیکنند و از خطرات، شانه خالی میکنند.
بنابراین، اعتماد به نفسی که ایجاد کردنش آسان است، خیلی جواب نمیدهد. این نوع اعتماد به نفس، تنها از کلمات و احساسات ما ایجاد میشود.
این نوع اعتماد به نفس، ضعیف است، کمکم از بین میرود و ساختگی است. در حالی که نوع درست اعتماد به نفس، قوی است، باقی میماند و واقعی است.
نوع اشتباه اعتماد بهنفس
- شکننده است.
- محو یا نابود شدنی است.
- جعلی یا غیرواقعی است.
نوع درست اعتماد بهنفس
- نیرومند و قوی است.
- ماندگار است.
- واقعی است.
من یک چالشی پیش روی شما میگذارم و از
والدین و آموزگاران میخواهم که در طول سال تحصیلی جدید، متعهد شوید تا اعتماد به نفس درست در دانشآموزان ایجاد کنید، اعتماد به نفسی که به آنها اجازه دهد حتی گاهی گیر کنند یا شکست بخورند اما آنچه میخواهند را به دست آورند و نشان دهند. ممکن است از آنچه که دانشآموزان واقعاً میتوانند انجام دهند شگفتزده شویم. بدون تردید، کودکان در نهایت مدیرانی مسوولیتپذیر و با اعتماد به نفس خواهند شد و جایگاه خود را در مییابند. بوید ورتی زندگی در آفریقا را به خاطر میآورد و میگوید: «من پسر هشت ساله ماسای را دیدم که گاوهایش را بدون هیچ بزرگسالی مایلها دور میچراند. همه نقش خود را برای کمک به او تا چهار سالگی داشتیم و من مطمیناً دوست دارم که این قصه را در امریکا بیان کنم.»