سارا جعفری آرمان، دانشآموز صنف دهم لیسه مهرگان
هر رویا، هدف و عمل آغازی دارد. لحظهیی که آرام آرام شکل میگیرد؛ درون فکرمان بزرگ میشود و در نهایت قسمتی از وجود ما را بخشی از خود میسازد. رویاهای زیادی بودند، هستند و خواهند بود که آغاز زیبایی داشتند، اما هیچگاه هدف نشدند. زیرا ادامهیی برای آغازشان وجود نداشت، ادامهیی که تلاش میخواست، اراده میخواست و شاید میتوانست موفقیت بزرگی باشد برای مایی که هر لحظه به دنبال آنیم، چه بسا از بهترین رویاهایمان را که فدای این تلاش نکردنها نکردیم، با ارادهی تهی آن را از خودمان راندیم و شاید حالا، پشیمانیم؟
از آغاز میگوییم، آغازهایی که همیشه هم شیرین نیستند، مانند آغاز موجهایی از غم در دلهای مان و یا آغاز پرواز روح عزیزهایی که بودنشان آرام جانمان است. هر آغازی که با بیرحمی شادیهایمان را میبلعد، روزهایمان را تاریک میکند و در انجام؟ بیشتری از این انجامها به ما وابسته است، به اینکه در برابر هر مشکلی چگونه ظاهر میشویم و چطور مقاومت میکنیم، پایان نویس این داستان ماییم. هر لحظه میتواند آغازی نو باشد، بیایید ارادههایمان را جمع کنیم و پایانی زیبا بسازیم.
نگاه
تنها صدا نیست که میماند، گاهی نگاه هم ماندگار میشود، مانند آخرین نگاه عزیزترینات، نگاهی که درون خودش هزاران صدا دارد، مانند نگاه ترسیدهای دختری کوچک میان گریز آدمها، نگاه تهی مادری که فرزند بیجانش را در آغوش میفشارد، ما همه آن نگاههای غمزده را به یاد داریم. منی که از پشت صفحهای مجازیام سلول سلول بدنم میسوزد، تویی که امروزت خون آلود شده است، اویی که میان نالههای دردناک ترسیده در خود جمع میشود، همهی مان به یاد داشتیم، داریم و خواهیم داشت، آن نگاههایی که کوه کوه درد روی شانههایمان تلنبار میکند.
ما مرگ امید خانوادهها را درون نگاهها میبینیم، هیچ صدایی را نمیشنویم، نه صدای فریاد آدمها را، نه صدای آخرین زمزمهی شهیدان مان را. ما فقط نگاهها را به خاطر میسپاریم، فقط نگاه است که میماند، نگاه آنها مانده است و اینجا هر روز شخصی نگاه آنان را دارد، هر روز نگاهی خالی از زندگی میشود، هر روز نگاهی میماند. امروز نگاه آنان و که میداند؟ شاید فردا نگاه ما و یاد شهیدان ما گرامی.