مروه شهرزاد
باید قبول کنیم هرآنچه بر سر ما آمده، از دست خودمان است. بیهوده دنبال مقصر نگردیم. اگر ما نمیخواستیم هیچکسی نمیتوانست به این سرنوشت دُچارمان نماید.
ما نقاط ضعف زیادی داشتیم و داریم؛ از جنگ بر سر قدرت گرفته تا اینکه با تاجیک، پشتون و هزاره گفتن، همدیگر را تحقیر نمودیم. گاهی دنبال شیعه و سُنی بودن گشتیم و حتا در بعضی مواقع برای پول خود را فروختیم. یکی آمد گفت: «برادرت را به قتل برسان، پدرت را بکُش، خواهرت را بُفروش، خانمات را لتوکوب کن تا تو را قدرتمند بدانند بدون اینکه فکر کنیم آیا کار من درست است یا خیر، به دست به همه خلافکاریها زدیم.»
از همین نویسنده:
دیگری را گفتند: «تو پشتون هستی، این کشور از توست، اجازه نده از تو بگیرندش و در گوش دیگری خواندند تو تاجیکی باید حاکم این سرزمین باشی، چون اینجا قبلاً خراسان بوده و مربوط به تو میشود. آنان هم چشم را پُت کردند و این حرفها را باور کردند. برادر به برادر جنگید، خانهها ویران شد، فقر، تنگدستی و بیکاری هر روز بیشتر شد، کسی صدایش را بلند نکرد و حرف حقیقت را نزد. گفتند زندان بیاندازید که میخواهد تفرقه کند میان ما. در پیش به همدیگر خندیدند و دست دوستی دادند بیخبر از آنکه پشت سر، همه به یکدیگر گودال کندهاند. تا توانستیم همدیگر را تحقیر کردیم، کُشتیم، دست به عمل زشت تجاوز زدیم، حق و حقوق همدیگر را پایمال کردیم، هر روز یک پارهی وطن ما را با بهای ناچیز فروختیم، ما دوستی، محبت، عشق، وطن و همه چیزمان را با دستهای خود برباد دادیم.
نا حق دنبال مقصر نگردیم، باور کنید دشمن و بیگانهها فقط از نقاط ضعفی که خودمان برایشان آشکار کردهبودیم استفاده کردند. حالا که حال و روز ما چنین شده هنوز درس عبرت نگرفتهایم. هر روز یک گروه جدید پیدا میشود، شعارشان هم این است «برای وطن میجنگیم» ولی چنین نیست، هنوز بحث پشتون، تاجیک، اوزبیک و هزاره تمام نشده است. همه برای قدرت میجنگند نه برای آزادی و آبادی وطن. قبول نماییم هرچه هست خودمان کردهایم. ما میتوانستیم ملت خوشبخت، متحد و یکدست باشیم و همدیگر را با صداقت و راستی بپذیریم و کنارهم کار کنیم، اما ما راه جنگ، کشتار و بدبختی را انتخاب کردیم و در این میان به این و آن فحش میدهیم. یکبار سر به گریبان خود بگذاریم که
- آیا واقعاً فرض خود را برای وطن انجام دادهایم؟
- آیا واقعاً برای وطن خود کاری کردهایم؟
به امید روزی که همه به فکر آبادی این وطن باشند.