نویسنده: حماسه غفوری
وقتی انسان پُر میشود از غم، از رنج و از بیچارهگی، دیگر سخت است تحمل این حالت. باز چه زیبا میشود که خدا در چهره انسانها فرشتههای بیبال خود را به کمک ما روان میکند.
چه روز زیبا و چه روز سخت بود؛ روزی که فکر کردم که هیچ وقت به رویاهایم رسیده نمیتوانم. روزی دیگر هیچ کسی را پیدا نتوانستم که بگویم، جرأت نتوانستم یا شاید میفهمیدم که کمکم نمیتوانند. سخت بود و دردآور. آن روز با خوش قلبترین موجود روی زمین، روبرو شدم؛ کسی که همیشه حامی و پشتیبان دختران و شاگردهای خود بوده است. قلب بینهایت بزرگ و مهربان دارد. وقتی برایش حرفهای دلم را گفتم، مشکلاتم گفتم و اشک ریختم، با من یکجا اشک ریخت.
درحالیکه اشک از چشمهای هر دوی ما جاری بود، برای من از مشکلات خودش گفت و بر من راهحل نشان داد. این مهربان من شاید هیچ کسی بر من مثل تو نشود و شده نمیتواند. از صمیم قلب دوستت دارم. مهربانم، گوهر نایابم خدا همیشه سربلند و موفق داشته باشد. به امید سلامتیات. قلبم ناتوان میگردد وقتی حس میکنم تو درد میکشی. از خدا برایت شفای عاجل خواهانم. از خدا میخواهم که او روز را برایم نصیب کند که حماسه آفرین شوم و شما شاهد باشید و سرم افتخار کنید. دستان تان را با گرمی فشار میدهم.