نویسنده: مهریه خسروی
زندهگی واژهای بسا پُرمعنا، پُر درد، پُر از خوشی، پُرمشقت و وابسته به رنگ و بوهای متنوع میباشد. همه از درد و مشکلات، رنج، ناهمواری و بدیهایش میگویند، روی خوبش را فراموش کردیم. همه خود را درگیر ناملایمتیهایش کردهاند و یک رویش را دیدند. فقط از یک روی قضاوت میکنند؛ قسمی که هیچ چیز یک روی ندارد، زندهگی هم تنها یک روی سکه نیست .
بیایید ببینیم آیا زندهگی واقعاً همین درد و سختی است که ما خویش را درگیرش نمودهایم؟ بیایید منطقی نگر، مثبت نگر و خوب نگر باشیم. دید عالی و پُر رنگ داشته باشیم تا بتوانیم زیباییهای پنهان شده در چالشها را از درونش بیرون بیاوریم.
زندهگی اگر درد دارد ولی همیشه که درد نیست. ما قادریم با لبخندی، با صبری، با قوتی و با داشتن قلب مهربان، درمانمان را پیدا نماییم .نباید فراموش گردد هرچه سبب شده که خود را بدبخت حس کنیم آن را باید مشخص کنیم و تلاش ورزیم تا همان بدبختی، موجب خوشترین حالت ما شود.
یک مقایسه خیلی کوچک:
همه پول و ثروت را مایهی خوشی میدانند مگر چنین است؟ کسی که مال و ثروت دارد و مایی که نداریم مگر تپش قلب و نفس کشیدنهای ما یکی است؟
بدون کمی و کاستی و یا زیادی، هفتادودو مرتبه قلب او هم میزند و از ما هم. او هم حق نفس کشیدن دارد و ما هم اما فرق کلی در این است که او تحصیلش را با پول پدرش میکند و از ما یگانه سرمایه و جیب خرجی، عاید بهدست آمده از آبلههای دست میباشد.
زیاد کارها را به خیال ما میتوانیم ولی آنها نمیتوانند. مثلاً: ما بیخیال با مرد کنار جاده کمک میکنیم و لبخندی میزنیم. ما بیخیال جادهها را چه با دل شاد یا چه با یک روز پُرمشقت گز میکنیم ولی او شاید تا موترش تیل نداشته باشد نتواند از خانهاش بیرون شود .
شاید تا پول پدرش نباشد نتواند به مکتب برود ولی ما با یک جوره لباس معمولی، یک کتابچه چهل برگ و یک قلم ولی با دل شاد، ذهن خلاق و قدمهای استوار، هر روز روانۀ کار و زندهگی میشویم .
زندهگی با سهولت و راحت را همه ترجیح میدهند اما زندهگی با مشکلات و با رنگ-رنگ بودن، بوی انسانیت میدهد، بوی قوی بودن میدهد و استوار قدم برداشتن را به ما میآموزاند.
خلاصه اینکه: داشتن ورقهای سفید معنایی ندارد، ورقها با رنگها و چینها، با وجودی که در نظر نمیآیند ولی نتیجهای را نوید دهندهاند. حالا اگر بد بوده و یا خوب ولی نتیجهای در پیداشته است.