سمیرا نوری
کلمات زیادی در ذهنم اند که به سختی میتوانم به جمله تبدیلشان کنم و با شما در میان بگذارم. همیشه اینطور است، با کلمات بیشتر راحتم اما نمیشود مثل من آنها هم کامل نیستند و باعث سؤتفاهم میشود؛ پس ناچارم که …. و انرژیام که گویی بیپایان است را در جابهجایی واژهگان هدر دهم.
تو یکنفر هستی، یک زندهگی و یک مسوولیت را بر دوش داری. هیچکس “تو” نیست و این قدرت تو است. کارهایی هستند که فقط تو میتوانی، چیزهایی هستند که فقط تو میدانی، آرزوها، رویاها و رازها و حرفهایی هستند که فقط تو از آنها خبر داری. زمان زرینم شما هم چون من برایتان باارزش است. طبیعتاً همهی ما بیشتر وقت خود را برای خودمان میگذاریم. برای خود چای شیرین میکنیم و برای خود شب بالشتی زیر سر میگذاریم. معمولاً تمایل انسان اینطور است که برای خود زندهگی کند. این درست است؛ اما همانطور که ذکر شده بعضی کارهایی هستند که فقط از دست تو بر میآیند ـ حتی اگر آن کار اصلاً به تو و به زندهگی هیچ ربطی نداشته باشد. مثل تمام آن انسانهای بزرگ و مشهور که نام خود را در تاریخ حک کردهاند و یادشان جاودان است. هیچکدام از آنهایی که نامشان تاریخ را نمیرهاند… پری، فرشته و جادوگر نبودند. مثل ما، انسان بودند با و ناکامل؛ اما آنها کارهایی بینقص و کاملی انجام دادهاند.
آنها چیزی داشتند یا دارند که در بیشتر ما خاموش است. در مورد آن چیزی توضیح نمیدهم و دریافتن آنرا با خودتان میمانم.
به هرحال، من دوست دارم این انسانهای بزرگ را “قهرمان” بنامم. قهرمانها شکست میخورند و این باعث قویتر شدن شان میشود نه تسلیم شدن چیزی. در قهرمانهاست که فقط یک قهرمان آن را درک کرده میتواند؛ انگار صدایی میشنوند و چیزی حس میکنند.
خیلی از مردم می.شنوند و حس میکنند؛ اما آنها توجه نمیکنند و فکر میکنند که شاید گوششان مشکل دارد اما قهرمانها پی آن صداها میروند؛ زیرا میدانند که شاید آن صدا یک نوع وحی است، وظیفه و یک مسوولیتی که فقط آنها را صدا میزند. شاید داستانی هست که قهرمانش آنها هستند.
تو هم داستانی داری، کسی چه میداند؟ شاید تو هم یک قهرمان باشی، دنبالش برو، لازم به نوشتنش نیست فقط دنبالش برو و تمامش کن، خودش نوشته میشود.