نویسنده: زینب بازغ
میخواهم بنویسم کلمات از درونم فریاد میزنند گویا با هم درگیر باشند. وقتی چشمانم را میبندم بهجز جنگ و ناامنی هموطنانم دیگر هیچ چیزی نمیبینم، دلم سخت گرفته از شرایط و اوضاع فجیع، چنین روزهایی که هر طرف جنگ، قتل، بیخانگی، افسردگی داد میزند.
انگار همه گوشهای خود را بستهاند تا صدایش را نشنوند، اما ممکن نیست نشنیدن صدای مادری که فرزندش شهید شده، نالهی خانمی که همسر خود را از دست داده و کودکی که فریاد میزند «پدرم کجاست.» هرکاری که انجام بدهید بازهم با بستن چشمهایت جز این وضعیت دیگر چیزی نمیبینی اما بازهم سکوت چرا؟
آیا منتظر رهبرانِ دراماتیک هستی؟ آنهایی که زن و فرزندشان در ممالک خارجی در عیشونوش به سر میبرند و با تمام امکانات با پولهای حرام اکمالات میشوند، تو منتظر همینها هستی؟ اگر چنین باشد سخت در اشتباهی. چون به آنان هیچ فرقی ندارد که روزانه چند جوان با تمام رویاهای خود شهید میشوند و با آرزوهای خود یکجا به خاک سپرده میشوند. این رهبران قلابی و بدسرشت جز نفع خود به هموطنان خود هرگز فکر نمیکنند، حرص چشمهایشان کور ساخته اینقدر طَمع دنیا را دارند فراموش کردهاند که روزی مرگ سراغشان را میگیرد. آیا همینها نبودند که صدها شورشی را به بهانه صلح از زندانها آزاد کردند؟ بیکفایتیشان به تمام ملت واضح است.
پس چه راهحلی وجود دارد؟
وقتی به تاریخ، حوادث گذشته سر بزنیم خواهیم دید که هیچ شورش، نزاع، جنگ داخلی و خارجی بدون مقابله جوانان با همت و جسور خاموش نگردیده است. آری چنین جوانان عوامل خشونتها و ناآرامیها را ریشهکن ساختهاند. آنها نیز مانند من و تو انسان بودند که بهخاطر حفظ خاک، ناموس و آزادی خود و هموطنانشان تا سرحد مرگ رزمیدند.
پس حالا وقتش رسیده که جوانان چه مرد باشند یا زن و از هر قوم، نژاد و مذهبی که باشند متحد شده و خشونت، ناامنی، جنگ، بیعدالتی را خاموش سازند. این ما هستیم که باید به فکر آینده خود و نسل آینده باشیم، هیچ قدرتی توانایی شکست ما را نخواهد داشت وقتی با تمام همت، شجاعت، جسارت، خود وارد میدان نبرد شویم در دل دشمنان وطن چنان ترسی ایجاد خواهد شد که باعث ورشکستشان شود.
آیا این شورشیهای چپاولگر که هر روز به فکر اغواء نمودن مردم هستند و حتی به کودکان ما رحم ندارند، لایق زنده ماندن و نفس کشیدن هستند؟
نخیر هرگز اینها باید به سزای اعمال وحشیانه خود برسند دیگر حق ندارند افکار ما را از هم بپاشانند.
برای اینکار لازم است هرکدام ما یک رهبر وفادار به وطن و خدمتگار به مردم باشیم. وقتی همت داشته و به آینده خوشبین باشی، رهبر هستی.
در اخیر خواهشم از جوانان دلیر وطنم این است که برای وطن خود برزمند نه فقط با تیر و تفنگ گاهی با یک نظریه و سخن میتوانی فکری را تغییر بدهی و انگیزه ایجاد کنی که خیلیها بهتر از خاموشی و تماشا نمودن است. ما دورههای کودکی و جوانی خود را در جنگ و ناامنی سپری نمودیم، نگذاریم نسل آینده هم شاهد چنین اوضاع باشند .