ثمینه سلیمان
میدانم امروز همهی ما با مشکلات و نابسامانیهای زیادی روبرو هستیم، شاید امیدی نداشته باشیم شاید همه به این فکر باشیم که همین روزها، روزهای آخر زندگیمان است. اما، نخیر! قسمیکه آن پنج سال با همهی مشکلاتهای بیشتر بود گذشت، این هم میگذرد.
میدانم امید دیگری نمانده همهی روحها خستهاند، همه در فکر فرارند که چگونه از همهی مشکلات آرام شوند. مگر هموطنم اگر من، تو و چند شخص دیگر فرار کنیم این وطن به کی باقی خواهد ماند؟ بگذاریم همینگونه ویران گردد؟ به دستهای خود تسلیم شویم؟ خودمان فرار میکنیم بعد وقتی همه کارها از کار گذشت میگوییم: از دست همین مردمش شد آخر تو هم یکی از فرد از آن افراد نبودی؟ مگر این تو نبودی که فرار کردی و حالا میگویی که از دست آن مردمش. نه هرگز نباید این فکر در مغزمان گذر کند ما میسوزیم اما میسازیم. خودمان تسلیم شدیم خودمان دوباره این کشور را بدست میآوریم. خودمان مبارزه میکنیم فقط کافیست توهین، تحقیر، تعصب قومی، تعصب زبانی، نژادی و قومی را از بین ببریم. هم دست شویم با هم بسازیم، مشکلات و زجرها را تحمل کنیم اما تسلیم نشوید. کافیست یکبار امتحان کنیم من باور دارم که خودمان این کشور را میسازیم. من یک دختر هستم شاید آیندهی تاریکی در انتظارم باشد. اما، به این معنا نیست که تسلیم میشوم، در مقابل جهل هرگز نه!
ببینید اگر یک توپ را تا به زمین نزنید به آسمان بالا نمیرود انسان هم تا به زمین نخورد بلند رفته نمیتواند. من مینویسم و مینویسم تا جان دارم مینویسم. هرگز به این اجازه نمیدهم که بالایم به اجبار جهل را بقبولانند. همینقسم دیگر دختران و زنان هم دست به دست میشویم خاموش نمیشنیم در مقابل ظالمان هرگز سکوت نمیکنیم. یک روز این نوشتهام را باز خواهی کردید و به یاد خواهد آوردید که گپهایم راست بود و شاهد خوشیهای زیادی خواهم بود. من مطمین هستم آن روزی خواهد رسید که همه آرزو کنند که فقد یکبار افغانستان بیایند فقط یکبار آرزوی همه جهان و دنیا خواهد شد کشورم را خودم میسازم تنها نیستم و اگر ضرورت هم باشد تنها هم میجنگم اما با یک قلمم میسازم میسازم آخر خودم این کشورم را میسازم.