چهارشنبه , ۱۹ ثور ۱۴۰۳
خرید فالوور اینستاگرام خرید لایک اینستاگرام

بیگانه از دیار

نویسنده: مهریه خسروی

دیاری‌که سال‌هاست کسی دل شاد مردمانش را ندیده، همیشه از بال زدن آن پرنده‌ای سفید گفتند ولی پرواز او را ندیدند، به امید روزهای خوب نشستند ولی آن خوبی‌ها دیری است با این اهالی قهر اند.
ما دل‌بسته‌گان علم، به انتظار تمام شدن دوره‌ی تحصیل ما و ساختن دیار ما، چه پلان‌هایی‌که ریختیم، چه خواب‌هایی که دیدیم، چه آرزوهایی‌که ساختیم و چه خیال‌هایی‌که در سر پروراندیم تا دیار ما و مردم آن را از اسارت ذهنی و تاریکی افکار رها سازیم تا دیار ما رنگین‌تر شود و از ظلمت… رها!
ولی چه بسا تلخ است قبول کردن این واقعیت که همه‌ای این‌ها بر باد فنا رفت و همه، هیچ شدند، همه به‌ خاطر نفس کشیدن، از این دیار پر کشیدند و مهاجر شدند به لانه‌های دشمنان این دیار.
چه سخت است نفس کشیدن در این هوا و دلتنگ آرزوهایی‌که برای آبادی این خطه داشتیم – ولی بی‌رحمانه به خاک و خون کشیده شد.
اصلاً کسی نگفت و یادی نکرد که چرا؟
به کدام گناه محکوم به این حکم‌ایم؟
چرا باید آشیانۀ خود را ترک کنیم؟
کسی نگفت: پس دیارم چه؟
به‌ خاطر تکه نانی، دیگر نفس نکشیدند ولی کی پرسید؟ باورم به این حرف تمام شد که می‌گفتند: «قبر گشنه را کسی نکنده» اما جای تأسف اینجاست که میهنم، سرزمینی‌‌است که هر روز، هر ناممکن، ممکن می‌شود. هر روز امیدواری به ناامیدی مبدل شده و سرانجام هر روز، نونهالی سر بریده می‌شود تا صدا بلند نکند. پرنده‌ای را بی بال و پر می‌نمایند تا دیگر پرواز نکند و اسیر قفس بماند.
میهنم شده میدان آزمایشات جهان. نه حامی دارد و نه دلسوزی، همه نظاره‌گر فرو ریختن‌اش استند. همه دنبال اهداف خودشان بهانه‌ی برای تخریب‌اش پیدا می‌کنند ولی عواقب‌اش را ما که فکر ساختن‌اش را داریم، متحمل می‌شویم.

مطلب پیشنهادی

آدم شویم و انسانیت را یاد بگیریم

مروه شهرزاد باید قبول کنیم هرآنچه بر سر ما آمده، از دست خودمان است. بیهوده …