نویسنده: مروه شهرزاد
اینکه در سرزمینی زاده شوی که ترا جنس دوم و برده بدانند، دردآور است و این درد در گوشه گوشهیی از سرزمینم نه تنها در خانههای گِلی؛ بلکه در قصرهایی با ظاهر زیبا و فریبنده نیز دیده میشود.
از درد شلاقهای تهمت به زنان گرفته تا تجاوز، لتوکوب، زخم زبانها، گرفتن حق کار، تحصیل و هزاران شکنجهی دیگر. نسل ما در اندکی روشنایی و بازشدن دروازههای مکاتب، خواندن و نوشتن آموختند. در این دورهی که گرچه نمیشود گفت: «آزادی کامل» ولی زنانی بودند که لباسهای رنگه پوشیدند، موهایشانرا پریشان در باد رها کردند، عشق ورزیدند، به کافهها رفتند، موسیقی شنیدند، تحصیل نمودند و در هیاهوی روزگار برای مستقل شدن جنگیدند. من به آینده خوب زنان قدرتمند وطن، باورمندم. امروز اگر لباسهای رنگیتان را سیاه کردند، دروازههای مکاتب و دانشگاهها را بهرویتان بستند و شما را محکوم به چهاردیواری خانه کردند اما هنوز میبینم قویتر از همیشه به میدان آمدهاید، اینکه هر روز شاهد بلند شدن صدای دهها بانوی جوان در کابل، کاپیسا، هرات و دیگر ولایات هستیم. با این ایستادهگی و شهامت به آنها میآموزید که دیگر با زنان بیستوپنج سال قبل روبهرو نیستند و این را درک کردهاند و هر روز، ترس و دلهُرهشان بیشتر میشود. بالای شما قهرمانان، همهای مردم روشنفکر افغانستان افتخار میکند، قدمهایتان استوار باد قهرمانان شجاع. باور دارم تمام درهای بسته را باز میکنید و قویتر از همیشه به موفقیتهای بی پایان دست میابید. وقت تغییر است و اینبار قویتر از قبل، کنار هم میایستیم برای دفاع از آنچه که حق ماست.
صدایتان رسا تر باد…