نویسنده: ثمینه سلیمان
زندهگی یک سفر طولانی در مسیر کوتاه است. امروزه ما شاهد مشکلات زیادی در وطن خود هستیم. چرا اینقدر بدبخت هستیم؟ چرا نمیخواهیم خودمان به یک مسیر حرکت کنیم و راه درستمان را انتخاب کنیم؟ چرا نمیخواهیم تلاش کنیم تا به موفقیت برسیم؟ همهی ما مردم در حالیکه میدانیم که کشور ما در حالات بدی قرار دارد اما بازهم منحیث یک شهروند تلاش نمیکنیم تا کشور خود را از این همه بدبختیها نجات بدهیم و تنها افکار ما این است که چگونه از این کشور فرار کنیم. همهی ما حسرت این را داریم که برویم خارج و تحصیل نماییم اما منحیث یک خدمتگذار جامعه این را فکر نکردیم که چرا شهروندان دیگر ممالک به کشور ما نیایند و تحصیل ننمایند. اگر ما تلاشی بیشتری کنیم شاید روزی برسد که همهی جوانان ممالک به کشور ما برای تحصیل بیایند. باید رقابت سالم با دیگر کشورها داشته باشیم مثلاً: روزی بتوانیم که به هند بهخاطر تداوی نرویم بلکه در همین کشور خود بیماران خود را تداوی کنیم.
از همین نویسنده:
ما در کشوری زندگی میکنیم که همه هر چیزی را برای خود میخواهند، نمیگویند که «ما»، میگویند «من». چنانچه در پارلمان همه میگویند من رییس شوم پول میدهند و همگی را با دو گپ خوبشان و پولشان میخرند. اگر انتخابات برگزار میشود مردم برای پول رای میدهند چرا؟ چرا ما اینقدر بدبخت هستیم؟ چرا اندیشههای منفی داریم؟ یک جوان دوازده سال مکتب میخواند، چهار، پنج یا شش سال درس میخواند و وقتی میخواهد که وظیفهی بگیرد و کار کند، تا پول نداشته باشد نمیتواند وظیفه بگیرد و او جوان هم مجبور میشود تا با تمام اسناد و عمری که درس خواند و تحصیل کرده، دُکاندار شود یا هم مواد مخدر استفاده کند. روزها و شبها است که فکر میکنم که ما چرا تلاش نمیکنیم چرا نمیخواهیم به جای برسیم؟ اما افسوس که جز فکر کردن چارهی از دستم ساخته نیست. پس بیاید مثبت بیاندیشیم با هم پیشرفت کنیم و همدیگر پذیر باشیم.