نویسنده: زینب بازغ
زندگی بعضی اوقات خیلی دشوار میشود و با شرایطی مواجه میشویم که هرگز در ذهن هیچ یکمان خطور نمیکرد؛ شرایطی که مملو از نااُمیدی، ناامنی، بیسرپناهی، ترس و ناراحتی میشود.
در حال حاضر روزانه چندین ولسوالی به دست دهشتافگنان سقوط میکنند و تعداد بیشماری از هموطنانمان را که در راه حفظ وطن تلاش میکنند از دست میدهیم. در این گونه اوضاع دو نوع افراد داریم:
گروه اول جوانانی هستند که دیگر اُمیدی به تامین صلح و رسیدن به امنیت ندارند و سر تسلیم به اوضاع ناگوار نهادند و دیگر توقع آرامش و آزادی را در این خاک از دست دادند .
گروه دوم جوانانی که جسارت به خرج میدهند و برای بهدست آوردن صلح و آرامش میکوشند و خوب میدانند که حق داده نمیشود، بلکه گرفته میشود. این جوانان اگرچه انگشتشمارند ولی هستند و به این باور دارند که تاریکترین لحظهی شب، همان زمانی است که شب جای خود را به روز میدهد و تاریکی به روشنایی مبدل میشود .
از همین نویسنده:
قصد ندارم که یک گروه را توهین و دیگری را تمجید کنم، انسانها شخصیتهای متفاوتی دارند، یکی برای آرامش خود میکوشند و دیگری برای آرامش مردم. نظریات اشخاص مانند اثر انگشتشان مختلف است .
از آنجایی که ترک خانه و کاشانه از مشکلترین عمل بهشمار میرود، ولی امروزه شاهد بیخانه شدن صدها فامیل بهخاطر حفظ جان، مال، ناموسشان هستیم که خود نشان دهندهی این امر است که مردم از دهشتافگنان حمایت نمیکنند.
وطن ما به جوانان شکستناپذیر، دلیر و جسور نیاز مبرم دارد تا برای بهدست آوردن آزادی تا سرحد مرگ برزمند و اجازه ندهند که طالبان بهخاطر به دست آوردن قدرت، بالای ما خواستهای خود را تحمیل کنند و اهداف شوم خود را عملی کنند. ما نمیگذاریم که چنین شود هرشخصی حق انتخاب دارد که چگونه زندگی کند هیچ فردی نمیتواند آتش اشتیاق به پیشرفت و ترقی را از ذهن ما حذف کند و ما را وادار به تبدیل شدن به فردی کند که نیستیم ما همانیم که هستیم قوی و شکستناپذیر .