یکشنبه , ۳۰ ثور ۱۴۰۳
خرید فالوور اینستاگرام خرید لایک اینستاگرام

ترس را زنده‌گی نکن

نویسنده: مهریه خسروی

گاهی وقتی از تغییر یاد می‌کنیم و شگوفا شدن خود و هزار هدف برای خود تعیین می‌کینم و تلاش می‌کنیم‌ به آن‌ها برسیم‌.

اما زمان و گذشت ثانیه‌ها و اتفاقات چنان تغییرات حیرت‌آور را نشان ما می‌دهد ‌که هوش از سر برآید .

هرچند در این شرایط مردن یک واژه‌یی بسا ساده و شمردن مرده‌ها کار بسیار ساده شده، ولی دلی که در حسرت صدای پاره تَنی می‌تپد و برای پیدا کردنش می‌سوزد چه؟

کمر پدری که از نداشتن فرزند و نان‌آور خانه خود ‌که خم شد و زانوی غم بغل کرد چه؟

چشم‌ مادری که از ریختن اشک زیاد دیگر توان دیدن ندارد چه؟

دلی که داغ داغ شد و آرزوهایی که پرپر شد چی کسی جواب‌گو است؟

پدری که موی سفید کرد دست‌هایش تَرک برداشت و چین‌های جلدش زیاد شد تا فرزندش و دل‌بندش درس بخواند تا برای خود آینده بسازد و نامش را به نیکی یاد کنند، ولی چه شد؟

از همین نویسنده:

صعود به‌سوی موفقیت

زیباترین باران از پس تاریک‌ترین ابر می‌بارد و آسمان آبی را پدیدار می‌سازد

از زیر انبار خاک و کتاب‌های فرزندش پارچه‌های تنش را که معلوم نیست از او است یا نه، جمع کرد .

مگر دلش سیاه و تارک نشود چه شود؟

مگر کمرش خم نشود چه شود؟

دیگر دل‌بندی نیست که از او جویای خستگی‌اش شود و دیگر دل‌بندی نیست که از ترک‌های دستش پرسان کند.

دیگر در این دیار واژه‌ «آینده» کاربردی ندارد؛ دیگر لحظه‌یی در کار نیست .

به چه دلی به آینده اندیشه کند و با چه دلی؟

آینده‌یی که تصورش محال است و خیال، آینده‌یی که دیگر با آن تصویرسازی نمی‌شود .

دیگر‌هیچ دختری از پدرش اجازه‌ی تحصیل را نخواهد خواست. دیگر هیچ پسری به‌خاطر ساختن آینده خود با پدر درگیر نخواهد شد. دیگر گلی پرپر نشود و خانه‌یی در سوگ دل‌بند زانوی غم بغل نکند.

مطلب پیشنهادی

آدم شویم و انسانیت را یاد بگیریم

مروه شهرزاد باید قبول کنیم هرآنچه بر سر ما آمده، از دست خودمان است. بیهوده …