صفا گلزاد
در دوران کودکی همیشه میخواستم ستارهها را حساب کنم ولی وقتی حساب میکردم، غلط میشد و بالاخره موفق نشدم تا شمار از این همه ستارهها را بدانم. به این فکر میکردم که این ستارهها چرا از ما اینقدر دور هستند؟ چرا اینقدر زیاد هستند که قدرت شمارش کردن آنها را ندارم؟
آرزویم همیشه همین بود که کاش میتوانستم یکی از آنها را در دست خود بگیرم و آنها را از نزدیک ببینم.
حتا وقتی کودک بودم تصمیم گرفتم که این ستارهها پیش من نمیآیند پس من بهدنبال آنها میروم. مادرم گفت که دخترم تا حال کسی قادر نشده که به ستاره برسند. اگر تو بروی هم پیش آنها بازهم به آنان نمیرسی.
از همین نویسنده:
دقت امروز بهتر از پشیمانی فرداست
آنقدر ستارهها را دوست داشتم زمانی که شب میشد منتظر میشدم تا وقتی که ستارهها خود را نشان دهند و تا زمانی که خوابم میگرفت آنها را میدیدم و همین علاقهیی بیش از حد من همچنان در مقابل مهتاب هم بود. شبهای رمضان مینشستم تا خورد و بزرگ شدن مهتاب را تماشا کنم، تا زیبایی مهتاب را نظارهگر باشم و نیز در روز و شبهای عادی هم مشاهده میکردم خیلی لذتبخش برای من تمام میشد.
اما بعضی از ستارهها بودند که جلب توجه بیشتری نسبت به دیگران داشتند مثلی که چشمک میزند برای کسی که آن را میدید.
یک حادثه جالب که دیشب رخ داد این بود برادر زادهام که تقریباً دوونیم سال سن دارد برای من میگفت که عمه میتوانم آن ستاره را در دست بگیرم ولی زود پس در جایش قرار میدهم، فقط به مدت کوتاهی آن را میبینم. برای من خیلی جالب تمام شد و فهمیدم که نه تنها این آرزوی من بوده، بلکه تمنا و امید همهی کودکان است تا ستارهها را از نزدیک ببینند.
بالاخره تصمیم گرفتم که دوست داشتن ستارهها را ادامه دهم و بهدست آوردن آنها و از نزدیک دیدن آنها را یک رویا بدانم.